استاندارد حسابداري شماره 8
حسابداري موجودي مواد و کالا
فهرست مندرجات
- مخارج خريد
- مخارج تبديل
- ساير مخارج
این استاندارد باید با توجه به ” مقدمهای بر استانداردهای حسابداری“ مطالعه و بکارگرفته شود. ("مقدمه ای بر استانداردهای حسابداری" با " مفاهیم نظری گزارشگری مالی" تلفیق گردید)
مقدمـه
1. موجودي مواد و کالا، بخش عمدهاي از داراييهاي بسياري از واحدهاي تجاري را تشکيل ميدهد. بنابراين، ارزشيابي و انعکاس موجودي مواد و کالا اثر با اهميتي در تعيين و ارائـه وضعيت مالي و عملکرد مالي واحدهاي تجاري دارد.
دامنه کاربرد
2. اين استاندارد، نحوه ارزشيابي و انعکاس موجودي مواد و کالا در صورتهاي مالي را تشريح ميکند و موارد زير را دربر نميگيرد:
الف. کار در جريان پيشرفت پيمانهاي بلندمدت (رجوع شود به استاندارد حسابداري شماره 9 با عنوان ” حسابداري پيمانهاي بلندمدت“ ).
ب. ابزارهاي مالي پيچيده.
ج. موجودي محصولات جنگلي و معدني در مواردي که اين اقلام در صنايع مربوط به خالص ارزش فروش اندازهگيري ميشود، و
د. تولیدات کشاورزی در زمان برداشت و داراییهای زیستی غیرمولد مربوط به فعالیت کشاوزی (رجوع شود به استاندارد حسابداری شماره 26 با عنوان ”فعالیتهای کشاورزی“).
تعاريف
3. اصطلاحات ذيل در اين استاندارد با معاني مشخص زير بکار رفته است:
الف . براي فروش در روال عادي عمليات واحد تجاري نگهداري ميشود،
ب. به منظور ساخت محصول يا ارائـه خدمات در فرايند توليد قرار دارد،
ج. به منظور ساخت محصول يا ارائـه خدمات، خريداري شده و نگهداري ميشود، و
د. ماهيت مصرفي دارد و به طور غيرمستقيم در جهت فعاليت واحد تجاري مصرف ميشود.
الف. مخارج براوردي تکميل، و
ب. مخارج براوردي بازاريابي، فروش و توزيع.
اندازهگيري موجودي مواد و کالا
4. موجودي مواد و کالا بايد برمبناي ” اقل بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش“ تک تک اقلام يا گروههاي اقلام مشابه، اندازهگيري شود.
5. موجودي مواد و کالا، به بهاي تمامشده اندازهگيري ميشود. چنانچه نتوان به طور معقول انتظار داشت که براي بازيافت اين دارايي، درآمدهاي آتي کافي وجود داشته باشد (مثلاً درنتيجه خراب شدن، نابابي يا کاهش در ميزان تقاضا)، مبالغ غير قابل بازيافت بهعنوان هزينهکاهش ارزش موجودي مواد و کالا به سود و زيان منظور ميشود. از اينرو، موجودي مواد و کالا به اقل بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش انعکاس مييابد.
بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا
6. بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا بايد دربرگيرنده مخارج خريد، مخارج تبديل و ساير مخارجي باشد که واحد تجاري در جريان فعاليت معمول خود، براي رساندن کالا يا خدمات به مکان و شرايط فعلي آن متحمل شده است.
مخارج خريد
7. مخـارج خريـد شامل بهـاي خريـد و هر گونه مخارج ديگري از قبيل حقوق و عوارض گمرکي و حمل است که مستقيماً به خريد مربوط ميگردد. تخفيفـات تجـاري از بهاي خريـد کسـر ميشود.
8. برخي مخارج به شرح زير در صورت احراز شرايط مربوط، قابل احتساب در مخارج خريد است:
الف . مخارج تأمين مالي واردات مواد و کالا به صورت اعتباري از نوع يوزانس به شرط آنکه به موجب مقررات موضوعه، واردات مزبور به صورت نقدي مجاز نباشد.
ب. در شرايط استثنايي طبق الزامات استاندارد حسابداري شماره 16 باعنوان آثار تغییر در نرخ ارز، مابهالتفاوتهاي ريالي مورد مطالبه ناشي از افزايش قابل ملاحظه نرخ رسمي ارز (مثلاً از شناور به صادراتي)، به شرط اينکه تخصيص آن به آحاد بهاي خريد مواد و کالاي مربوط امکانپذير باشد.
مخارج تبديل
9. مخارج تبديل شامل مخارجي است که مستقيماً به اقلام توليدشده مربوط ميگردد (مانند کار مستقيم). مخارج تبديل همچنين شامل سربار توليد (اعم از ثابت و متغير) است که براي تبديل مواد اوليه به محصول يا ارائه خدمات واقع ميشود.
10. سربار توليد اعم از ثابت و متغير با روشي سيستماتيک به محصولات تخصيص مييابد. سربار ثابت توليد، آن بخش از مخارج غيرمستقيم توليد است که عليرغم تغيير در حجم توليد نسبتاً ثابت ميماند، مانند استهلاک و مخارج نگهداري ساختمان و تجهيزات کارخانه و مخارج مديريت کارخانه. سربار متغير توليد آن بخش از مخارج غيرمستقيم توليد است که متناسب با تغيير حجم توليد تغيير مييابد، مانند مواد و دستمزد غيرمستقيم.
11. سربار ثابت توليد برمبناي ظرفيت معمول فعاليت واحد تجاري تخصيص مييابد. ظرفيت معمول بيانگر متوسط محصولي است که انتظار ميرود در شرايط عادي (با در نظر گرفتن توقفات توليد ناشي از تعميرات و نگهداري برنامهريزيشده) طي چند دوره يا فصل، توليد شود. براي تخصيص هزينههاي سربار ثابت توليد ميتوان از سطح واقعي توليد استفاده کرد به شرط آنکه سطح مزبور تقريباً نزديک به سطح معمول فعاليت واحد تجاري باشد. بايد توجه داشت عامل تعيينکننده در تخصيص سربار ثابت توليد برمبناي سطح معمول فعاليت، اين است که مخارج مربوط به ظرفيت بلااستفاده بايد در دوره وقوع به عنوان هزينه عملياتي و پس از سود ناخالص در صورت سود و زيان منعکس شود.
12. جهت تعيين سطح معمول فعاليت واحد تجاري عوامل زير را بايد درنظر داشت:
الف . ميزان توليد مورد نظر طراحان دستگاههاي توليدي و مديريت واحد تجاري، تحت شرايط کار حاکم در طول سال (مثلاً يک نوبتکاري يا دونوبتکاري)،
ب. بودجه سطح فعاليت سال تحت بررسي و سال بعد از آن، و
ج. سطحي از توليد که واحد تجاري در سال تحت بررسي و نيز در سالهاي گذشته عملاً به آن دست يافته است.
اگر چه تغييرات موقت در سطح فعاليت را ميتوان ناديده گرفت، با اين حال تغييرات مداوم بايد به تجديد نظر در آنچه قبلاً معمول شناخته شده منجر شود.
13. يکي از دلايلي که گاه در رابطه با عدم شمول مخارج سربار خاصي در بهاي تمام شده عنوان ميشود، لزوم اتخاذ برخورد محافظه کارانه در ارزشيابي موجودي مواد و کالا است. چنانچه تعيين مبلغ موجودي مواد و کالا در شرايط واحد تجاري مستلزم اعمال احتياط باشـد، احتيـاط لازم در تعيين خالص ارزش فروش و نه از طريق حذف مخـارج سربـار خاصي از بهـاي تمام شـده اعمـال ميشـود.
14. در فراينـد توليـد ممکن است همزمـان بيش از يک محصـول توليـد شـود. بـراي مثـال، اين وضعيت زماني مصداق دارد که محصولات مشترک يا يک محصول اصلي همراه با يک محصول فرعي توليد ميشود. در مواردي که مخارج تبديل هر محصول جداگانه قابل تشخيص نباشد، اين مخارج برمبنايي منطقي و يکنواخت به محصولات تخصيص مييابد. براي مثال، ممکن است از ارزش نسبي فروش هر محصول در مرحلهاي از فرايند توليد که محصولات به طور جداگانه قابل تشخيص باشد و يا در زمان تکميل توليد، به عنوان مبناي تخصيص استفاده شـود. در اغلب مـوارد، محصـولات فرعي ماهيتـاً کم اهميت اسـت، از اين رو اين محصولات به خالص ارزش فروش اندازهگيري و مبلغ حاصل شده از بهاي تمام شده محصول اصلي کسر ميشود. در نتيجه مبلغ دفتري محصول اصلي با بهاي تمام شده آن، تفاوت با اهميتي ندارد.
15. روشهاي هزينهيابي معمولاً چنان طراحي ميگردد تا اطمينان حاصل شود کليه مخارج مربوط به مواد مستقيم، کارمستقيم و ساير مخارج مستقيم به نحوي مناسب، مشخص و بر مبنايي منطقي و يکنواخت به حساب گرفته شود. اما در تخصيص مخارج سربار، مسائلي بروز ميکند که معمولاً مستلزم اعمال قضاوتهاي شخصي در انتخاب يک قاعده مناسب است.
16 همچنين در تخصيص مخارج دواير خدماتي مرکزي، ممکن است مسائلي بروز کند. مبناي تخصيص چنين مخارجي بايد ميزان خدماتي باشد که در رابطه با عمليات مختلف ارائه ميشود. براي مثال، دايره حسابداري معمولاً در خدمت عمليات زير است:
الف . توليد (از طريق پرداخت حقوق و دستمزد مستقيم و غيرمستقيم توليدي، کنترل خريد و تهيه صورتهاي مالي ادواري براي واحدهاي توليدي)،
ب. بازاريابي و توزيع (از طريق تجزيه و تحليل فروش و کنترل دفتر يا کارتهاي معين فروش)، و
ج. مديريت عمومي (از طريق تهيه گزارشهاي داخلي خاص مديريت، صورتهاي مالي و بودجههاي سالانه، کنترل منابع نقدي و برنامهريزي سرمايهگذاريها).
از کل مخارج دايره حسابداري، تنها آن بخش بايد در محاسبه مخارج تبديل منظور شود که بتوان آن را به گونهاي منطقي به عمليات توليد تخصيص داد.
ساير مخارج
17. ساير مخارج تنها تا ميزاني که آشکارا به رساندن موجودي مواد و کالا به مکان و شرايط فعلي آن مربوط است به عنوان بخشي از بهاي تمامشده موجوديها منظور ميشود.
18. موارد زير، نمونههايي از مخارجي است که در بهاي تمامشده موجوديها منظور نميشود و در دوره وقوع به عنوان هزينه شناسايي ميگردد:
الف . مبالغ غيرعادي مربوط به ضايعات مواد، دستمزد و ساير مخارج توليد (ضايعات قابل کنترل).
ب. مخارج انبارداري باستثناي مخارجي که در فرايند توليد براي انبارداري محصولاتي که نياز به پردازش بيشتر دارند، انجام ميشود.
ج. سربار اداري که در رساندن موجوديها به مکان و شرايط فعلي نقشي ندارد.
د. مخارج فروش.
19. مخارج مديريت عمومي، برخلاف مديريت عملياتي، مستقيماً به توليد جاري مربوط نميشود و لذا نبايد در مخارج تبديل (و درنتيجه، در بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا) منظور گردد. در مورد واحدهاي تجاري کوچکتر که مديريت معمولاً در اداره روزانه هر يک از عمليات مختلف نقش دارد، ممکن است در تفکيک مخارج سربار مديريت عمومي، مسايل خاصي در عمل بروز کند. در چنين واحدهايي، مخارج مديريت را ميتوان با استفاده از مباني مناسب، بهگونهاي منصفانه به عمليات توليد، بازاريابي، فروش و اداري تخصيص داد.
20. در شرايطي خاص، مخارج تأمين مالي را ميتوان در بهاي تمامشده موجوديها منظور کرد. اين شرايط در استاندارد حسابداري شماره 13 با عنوان حسابداري مخارج تأمين مالي مشخص شده است.
بهاي تمامشده موجوديها در واحدهاي خدماتي
21. بهاي تمامشده موجوديها در واحدهاي خدماتي اساساً دستمزد و ساير مخارج کارکناني که مستقيماً در ارائه خدماتمربوط مشارکت داشتهاند و نيز سربار قابل تخصيص را دربر ميگيرد. دستمزد و ساير مخارج مربوط به کارکنان اداري و فروش در بهاي تمامشده خدمات ارائه شده منظور نميشود بلکه در دوره وقوع به عنوان هزينه شناسايي ميگردد.
بهاي تمام شده تولید کشاورزی برداشت شده از داراییهای زیستی
21 مکرر. طبق استاندارد حسابداری شماره 26، با عنوان فعالیتهای کشاورزی تولیدات کشاورزی که توسط واحد تجاری از داراییهای زیستی برداشت میشود، در شناخت اولیه به ارزش منصفانه پس از کسر مخارج برآوردی زمان فروش اندازهگیری میشود. برای بکارگیری این استاندارد، این مبلغ، بهاي تمام شده موجودی در آن تاریخ است.
روشهاي محاسبه بهاي تمام شده
22. براي محاسبه بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا روشهاي مختلفي با آثار متفاوت به کار گرفته ميشود. اين روشها از جمله شامل موارد زير است:
الف. اولين صادره از اولين وارده،
ب. ميانگين موزون،
ج. شناسايي ويژه،
د. اولين صادره از آخرين وارده،
ﻫ. موجودي پايه، و
و. خرده فروشي.
23 .اولين صادره از اولين وارده عبارت است از محاسبه بهاي تمامشده موجودي مواد و کالا براين اساس که تعداد موجود، بيانگر آخرين خريدها يا آخرين توليدات است.
24. ميانگين موزون عبارت از محاسبه بهاي تمامشده موجودي مواد و کالا براساس اعمال بهاي متوسط در مورد واحد موجودي است. ميانگين موزون از تقسيم مجموع بهاي تمامشده واحدهاي موجودي به مجموع تعداد واحدهاي آن موجودي محاسبه ميگردد و ميتوان از طريق محاسبه دايمي (ميانگين موزون متحرک) يا محاسبه ادواري (ميانگين موزون سالانه، شش ماهه و...) به آن دست يافت.
25. شناسايي ويژه روشي است که در آن مخارج مختص هر يک از اقلام موجودي به آن قلم اختصاص مييابد. اين روش براي اقلامي مناسب است که صرفنظر از فرايند خريد يا توليد قابل تشخيص هستند. اما کاربرد اين روش در مواردي که اقلام متعددي از موجودي مواد و کالا از يکديگر قابل تفکيک نباشند، مناسب نيست.
26. اولين صادره از آخرين وارده عبارت است از محاسبه بهاي تمامشده موجودي مواد و کالا براين اساس که تعداد موجود بيانگر اولين خريدها يا اولين توليدات است.
27. موجـودي پايـه عبـارت است از بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا براين اسـاس کـه يک ارزش واحد ثابت به بخشي از موجوديها که تعداد آن از پيش تعيين شده است نسبت داده ميشود و موجوديهاي اضافه براين تعداد به روش ديگري ارزشيابي ميگردد. اگر تعداد واحدهاي موجود، کمتر از حداقل از پيش تعيين شده باشد، ارزش واحد ثابت در مورد کل تعداد موجودي اعمال خواهد شد.
28. روشهاي مورد استفاده جهت تخصيص بهاي تمام شده به موجودي مواد و کالا بايد چنان انتخاب شود که براي مخارجي که واحد تجاري براي رساندن کالا به مکان و شرايط فعلي آن واقعاً متحمل شده است، منصفانهترين تقريب ممکن را فراهم آورد.
29. بهاي تمام شده موجودي مواد و کالا بايد با استفاده از روشهاي ” شناسايي ويژه“، ” اولين صادره از اولين وارده“ يا ” ميانگين موزون“ محاسبه شود.
30. روشهايي از قبيل ” موجودي پايه“ و ” اولين صادره از آخرين وارده“ معمولاً جهت ارزشيابي موجودي مواد و کالا مناسب نيست. زيرا کاربرد آنها اغلب منجر به مبالغي بابت موجودي مواد و کالا در ترازنامه خواهد گرديد که هيچ رابطهاي با سطح اخير مخارج ندارد. در صورت استفاده از روشهاي مذکور، نه تنها مبالغ منعکس شده بابت داراييهاي جاري گمراه کننده است بلکه اگر سطح موجوديها کاهش و قيمتهاي قديميتر به سود و زيان راه يابد، نتايج بعدي نيز به طور بالقوه مخدوش خواهد شد.
31. تکنيکهايي مانند روش هزينهيابي استاندارد براي محاسبه بهاي تمام شده محصولات يا روش خرده فروشي براي کالاها، هنگامي ميتواند به خاطر سهولت کار مورد استفاده قرار گيرد که نتايج حاصل از بکارگيري آن همواره با نتايجي که طبق بند 29 به دست ميآيد، تقريباً يکسان باشد.
32. هزينهيابي استاندارد عبارت است از محاسبه بهاي تمامشده موجودي مواد و کالا براساس هزينههاي از پيش تعيين شده براي هر دوره که برمبناي تخمينهاي مديريت درخصوص سطوح مورد انتظار هزينهها و عمليات، کارآيي عملياتي و مخارج مربوط محاسبه ميگردد.
33 .در مورد واحدهاي خرده فروشي که تعداد زيادي کالاهاي متفاوت و سريعاً در حال تغيير دارند، کالاهاي موجود در محوطه واحدهاي مزبور اغلب برحسب قيمت فروش به کسر درصد معمول براي سود ناخالص منعکس ميشود. در چنين شرايط خاصي، اين روش را (که به روش خرده فروشي موسوم است) ميتوان به عنوان تنها روش عملي براي رسيدن به رقم تقريبي بهاي تمام شده، قابل قبول دانست.
34. در اغلب موارد، نميتوان مخارج را به هريک از واحدهاي مشخص موجودي مواد و کالا نسبت داد. در تعيين نزديکترين تقريب براي بهاي تمام شده، واحد تجاري با دو مسئله مواجه ميگردد:
الف. انتخاب روش مناسب براي تخصيص هزينهها به موجوديمواد و کالا (مانند روشهاي هزينهيابي سفارش کار، هزينهيابي مرحلهاي و هزينهيابي استاندارد)، و
ب. انتخاب روش مناسب براي محاسبه بهاي تمام شده مربوط در مواردي که تعدادي اقلام مشابه در زمانهاي مختلف خريداري يا ساخته شده است (مانند روش ميانگين موزون يا اولين صادره از اولين وارده).
35. در انتخاب روشهايي که در رديفهاي (الف) و (ب) بند 34 ذکر شد، مديريت بايد با اعمال قضاوت، اطمينان حاصل کند که روشهاي انتخاب شده، منصفانهترين تقريب ممکن را براي بهاي تمام شده فراهم ميآورد. به علاوه، در صورت استفاده از روش هزينهيابي استاندارد، مبالغ حاصل از اين روش بايد به منظور حصول اطمينان از وجود رابطهاي معقول بين اين مبالغ و بهاي تمام شده واقعي در دوره مالي مربوط، مکرراً تجديد نظر شود.
خالص ارزش فروش
36. همانگونه که در بند 4 ذکر شده است، موجودي مواد و کالا بايد به ” اقل بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش“ ارزشيابي و در صورتهاي مالي منعکس شود. ”خالص ارزش فروش“ عبارت است از بهاي فروش اقلام موجودي مواد و کالا پس از کسر تمام مخارج مربوط بعدي تا مرحله تکميل و کليه مخارجي که واحد تجاري در رابطه با بازاريابي، فروش و توزيع کالا متحمل خواهد شد و مستقيماً به اقلام مورد نظر مربوط ميشود.
37. از آنجا که مقايسه جمع کل خالص ارزش فروش موجوديها با جمع کل بهاي تمام شده ميتواند به عمل غيرقابل قبول تهاتر بين زيانهاي قابل پيشبيني و سود تحقق نيافته منجر شود، مقايسه بين بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش بايد به طور جداگانه در مورد هريک از اقلام موجودي انجام شود. چنانچه اين کار عملي نباشد، بايد گروههاي کالا و يا کالاي مشابه را جمعاً درنظر گرفت. به طور مثال، اقلامي از موجودي که مربوط به خط توليد يکساني بوده و اهداف يا کاربردي مشابه داشته باشد، در ناحيه جغرافيايي واحدي توليد و فروخته شود و نتوان آن را عملاً جدا از ساير اقلام خط توليد ارزيابي کرد، نمونهاي از اقلامي است که به طور گروهي مورد ارزيابي قرار ميگيرد. بنابرايـن، ارزيابي گروهي مبتنيبر طبقـهبندي موجوديهـا مثـلاً ارزيابي موجودي کالاي ساخته شده يا کل موجوديهاي يک صنعت يا کل موجوديهاي يک ناحيه جغرافيايي، مناسب نخواهد بود.
38. هرگاه شرايطي که قبلاً منجر به انعکاس ارزش موجوديها به مبلغي کمتر از بهاي تمام شده گرديده، ديگر برقرار نباشد، ارزش موجودي انتقالي از دوره قبل بايد تا مبلغ خالص ارزش فروش جديد (حداکثر تا حد ميزان کاهش قبلي) افزايش داده شود.
39. در شرايط استثنايي، هنگامي که تعيين خالص ارزش فروش موجوديها به دلايل مختلف از قبيل نوسان در قيمتهاي فروش، بهگونهاي قابل اتکا امکان پذير نباشد و احتمال رود که بهاي جايگزيني در حد متعارفي کمتر از خالص ارزش فروش باشد، بهاي جايگزيني ميتواند تقريبي قابل قبول براي خالص ارزش فروش تلقي شود.
40. در مواردي که خالص ارزش فروش موجودي مواد اوليه کمتر از بهاي تمام شده آن است، به شرطي که کالاهايي که از مواد مزبور ساخته ميشود (بعد از منظور کردن قيمت خريد مواد در بهاي تمام شده کالا) هنوز بتواند با سود به فروش رسد، مبلغ دفتري مواد اوليه کاهش نمييابد.
ملاحظات مربوط به تعيين خالص ارزش فروش
41. براي محاسبه اوليه ذخيره کاهش ارزش موجودي مواد و کالا از ” بهاي تمام شده به خالص ارزش فروش“، اغلب ميتوان از فرمولهايي استفاده کرد که بر معيارهاي از پيش تعيين شده متکي است. در اين فرمولها معمولاً عمر کالا، گردش کالا در گذشته، گردش آتي مورد انتظار و ارزش اسقاط تخميني کالا، بنابه اقتضاي مورد، منظور شده است. با وجودي که استفاده از چنين فرمولهايي، مبنايي براي ايجاد ذخيره فراهم ميآورد که ميتواند به طور مستمر اعمال گردد، با اين حال باز هم لازم است که نتايج حاصل شده در پرتو شرايط خاصي که نميتوان در فرمول پيش بيني کرد (از قبيل تغيير ميزان سفارشات) مورد بررسي و تجديد نظر قرار گيرد.
42 .در مواردي که براي کاهش ارزش کالاهاي تکميل شده به کمتر از بهاي تمام شده نياز به ذخيره باشد، موجودي قطعات منفصله و نيمه ساختهاي که به منظور ساخت چنين محصولاتي نگهداري ميشود بايد همراه با موجودي قطعات تحت سفارش خريد بررسي تا نسبت به لزوم ايجاد ذخيره براي اين اقلام نيز تصميمگيري شود.
43. چنانچه قطعات يدکي نگهداري شده براي فروش، بخشي از موجودي پايان سال را تشکيل دهد، لازم خواهد بود که عوامل مذکور در بند 41، در چارچوب موارد زير به طور اخص مورد ملاحظه قرار گيرد:
الف . تعداد محصولات مربوط که تاکنون به فروش رسيده است،
ب. فاصله زماني تعويض قطعه يدکي، به طور تخميني، و
ج. عمر مفيد مورد انتظار محصول مربوط (يعني محصولي که قطعه يدکي در رابطه با آن به فروش ميرسد).
از عوامل مذکور در بند 41، تنها ” عمر مفيد“ و ” گردش آتي مورد انتظار“ از موارد ” الف“ تا ” ج“ فوق تأثير ميپذيرد. بدين ترتيب که عمر مفيد قطعه يدکي بايد با درنظر گرفتن مورد ” ب“ و گردش آتي مورد انتظار بايد با درنظر گرفتن هر سه مورد ” الف“ و ” ب“ و ” ج“ تخمين زده شود.
44. خالص ارزش فروش نبايد براساس نوسانات موقتي قيمت فروش براورد شود، بلکه بايد بر قابل اتکا ترين شواهد موجود در زمان براورد مبلغ خالص ارزش فروش موجوديها مبتني باشد.
موارد کاربرد خالص ارزش فروش
45. موارد اصلي که احتمال ميرود خالص ارزش فروش کمتر از بهاي تمام شده باشد، مواردي است که شرايط زير در آن حکمفرماست:
الف. افزايش هزينهها يا کاهش قيمت فروش،
ب. خراب شدن موجودي،
ج. ناباب شدن محصولات،
د. تصميم شرکت مبني بر ساخت و فروش محصولات به زيان (به عنوان بخشي از استراتژي بازاريابي شرکت )، و
ﻫ. وقوع اشتباهاتي در توليد يا خريد.
به علاوه، در صورت نگهداري موجوديهايي که فروش آن ظرف دوره معمول گردش کالاي شرکت غير محتمل است (يعني موجودي اضافي)، تأخير در فروش موجوديها، خطر وقوع موارد ” الف“ تا ” ج“ را افزايش ميدهد و لذا بايد در ارزيابي خالص ارزش فروش در نظر گرفته شود.
شناخت موجودي مواد و کالا به عنوان هزينه
46. مبلغ دفتري موجودي مواد و کالاي فروخته شده بايد در دورهاي که درآمد مربوط شناسايي ميگردد، به عنوان هزينه شناسايي شود. مبلغ کاهش ارزش موجودي مواد و کالا ناشي از اعمال قاعده ” اقل بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش“ و کليه زيانهاي مرتبط با موجودي مواد و کالا را بايد در دوره کاهش ارزش يا وقوع زيانهاي مربوط به عنوان هزينه شناسايي کرد. در مورد موجوديهايي که در دوره قبل به مبلغي کمتر از بهاي تمام شده ارزيابي شده است و در دوره جاري بهدليل افزايش در خالص ارزش فروش، بهمبلغ بيشتري ارزيابي گردد، هرگونه افزايشي از اين بابت در دوره جاري بايد به عنوان درآمد يا کاهش هزينه دوره جاري (حداکثر تا حد جبران کاهش قبلي) شناسايي شود.
47. شناخت مبلغ دفتري موجوديهاي فروش رفته به عنوان هزينه، تابع فرآيند تطابق درآمد و هزينه است. برخي موجوديها ممکن است به ساير حسابهاي دارايي تخصيص يابد. براي مثال ميتوان از موجودي مواد و کالاي بکار رفته در ساخت دارايي ثابت مشهود توسط واحد تجاري نام برد. موجوديهايي که به ساير حسابهاي دارايي تخصيص مييابد، طي عمر مفيد دارايي مربوط به عنوان هزينه شناسايي ميشود.
افشا
48. رويههاي حسابداري مربوط به موجودي مواد و کالا بايد با توجه به الزامات استاندارد حسابداري شماره 1 با عنوان ” نحوه ارائه صورتهاي مالي“، در يادداشتهاي توضيحي تشريح شود.
49. رويههاي حسابداري مربوط به مبالغ مندرج در صورتهاي مالي بابت موجودي مواد و کالا (شامل روش تعيين بهاي تمام شده) بايد طي يادداشتي شرح داده شود. چنانچه براي انواع مختلف موجوديها، رويههاي حسابداري متفاوتي اتخاذ شده باشد، ارائه مبلغ هريک از انواع موجودي، ضروري است.
50. مبلغ مندرج در ترازنامه بابت موجودي مواد و کالا بايد در يادداشتهاي توضيحي به گونهاي طبقهبندي شود که متناسب با ماهيت فعاليت واحد تجاري باشد و اين طبقهبندي، مبلغ هر يک از گروههاي عمده موجوديها را نشان دهد.
51. ارائـه مبالغ مربوط به طبقات مختلف موجوديها و ميزان تغييرات آن از يک دوره به دوره ديگر اطلاعات مفيدي دراختيار استفادهکنندگان صورتهاي مالي قرار ميدهد. از اين رو موجودي مواد و کالاي مندرج در ترازنامه بايد در يادداشتهاي توضيحي بهگونهاي طبقهبندي شود که مبالغ مربوط به هر يک از طبقات عمده موجوديها به شرح زير نشان داده شود:
الف . مواد اوليه،
ب. کار در جريـان پيشرفت (شامل کـالاي در جريـان ساخت و کارهاي خدماتي در جريان تکميل)،
ج. کالاي ساخته شده و کالاي خريداري شده براي فروش ،
د. مواد و کالاي در راه (لازم به يادآوري است که در شناخت اين موجوديها، مقطع زماني انتقال مالکيت آن بايد ملاک عمل قرار گيرد) ،
ﻫ. ساير اقلام مصرفي (از قبيل قطعات ولوازم يدکي ماشينآلات، ملزومات و مواد غير مستقيم)، و
و. اقلامي که به طور معمول و با توجه به شرايط ايجاد شده به منظور فروش نگهداري ميشود (از قبيل ضايعات توليد، داراييهاي ثابت برکنار شده و اقلام اسقاطي).
52. موارد زير نيز بايد افشا شود :
الف . مبلغ هزينه کاهش ارزش موجوديها ناشي از اعمال قاعده اقل بهاي تمام شده و خالص ارزش فروش پس از کسر هرگونه افزايش ناشي از اعمال قاعده فوق در مورد موجوديهاي انتقالي از دوره قبل،
ب. بهاي تمام شده موجوديهاي فروش رفته طي دوره، و
ج. مبلغ موجوديهاي مواد و کالا که در وثيقه بدهيهاي واحد تجاري است.
تاريخ اجـرا
53. الزامات اين استاندارد در مورد کليه صورتهاي مالي که دوره مالي آنها از تاريخ 1/1/1380 و بعد از آن شروع ميشود، لازمالاجراست.
مطابقت با استانداردهاي بينالمللي حسابداري
54. با اجراي الزامات اين استاندارد، مفاد استاندارد بينالمللي حسابداري شماره 2 با عنوان موجوديها نيز رعايت ميشود.
بستن *نام و نام خانوادگی * پست الکترونیک * متن پیام |